جواب انتقالیم اومد و مثبت بود و من بعد از هفت سال از اونجا اومدم
دیشب ساعت ۱۲ خبرش اومد و به اولین کسی که خبر دادم اون بود
شدم مث هفت سال پیش ک میخاستم برم قلعه نو
چقد استرس داشتم محیط جدید و دغدغه های جدید منو ترسونده بود
بعد تر از همه اینکه ۲۷ ساعت ابلاغ داشتم و من چون باید میرفتم دانشگاه نمیدونستم اون چهار تا رو چجوری کنسل کنم
و فک میکردم باید ی کاری کنم و خودم برای اون چهار ساعت معلم پیدا کنم
مشکل بعدیم تو شهریور و تا پایان مهر این بود ب من درس ریاضی داده بودن و من بلد نبودم ریاضی چهارم دبیرستان درس بدم و ب داییم میگفتم ی کاری کنه من بر ندارم
و تا اینکه سمیه اومده گف بسپر ب خدا و نترس
و من سپردم و فهمیدم چقدر چرت بود این نگرانیم در اون سال
یا پارسال میخاستم بیام فرخزاد میترسیدم یا عفاف
ولی من از پسش بر اومدم و نگرانیم بی مورد بود دارن اینجا مینویسم ک یادم. بمونه ک این نگرانیم طبیعی و بیهودس و ب قول نجمه گذشت زمان همه چی رو درست میکنه امروز ب ساعدی گفتم روزمو از چهارشنبه بیار ی روز دیگه و باز قبول نکرد و من الان نگرانم و استرسی و ....
برچسب : نویسنده : ababalengderazzeinab2 بازدید : 56