اتفاقات اخیر

ساخت وبلاگ

جواب انتقالیم اومد و مثبت بود و من بعد از هفت سال از اونجا اومدم

دیشب ساعت ۱۲ خبرش اومد و به اولین کسی که خبر دادم اون بود

شدم مث هفت سال پیش ک میخاستم برم قلعه نو

چقد استرس داشتم محیط جدید و دغدغه های جدید منو ترسونده بود

بعد تر از همه اینکه ۲۷ ساعت ابلاغ داشتم و من چون باید میرفتم دانشگاه نمی‌دونستم اون چهار تا رو چجوری کنسل کنم

و فک میکردم باید ی کاری کنم و خودم برای اون چهار ساعت معلم پیدا کنم

مشکل بعدیم تو شهریور و تا پایان مهر این بود ب من درس ریاضی داده بودن و من بلد نبودم ریاضی چهارم دبیرستان درس بدم و ب داییم میگفتم ی کاری کنه من بر ندارم

و تا اینکه سمیه اومده گف بسپر ب خدا و نترس

و من سپردم و فهمیدم چقدر چرت بود این نگرانیم در اون سال

یا پ‌ارسال میخاستم بیام فرخزاد میترسیدم یا عفاف

ولی من از پسش بر اومدم و نگرانیم بی مورد بود دارن اینجا مینویسم ک یادم. بمونه ک این نگرانیم طبیعی و بیهودس و ب قول نجمه گذشت زمان همه چی رو درست می‌کنه امروز ب ساعدی گفتم روزمو از چهارشنبه بیار ی روز دیگه و باز قبول نکرد و من الان نگرانم و استرسی و ....

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 22:38 توسط زینب  | 

شخصی...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ababalengderazzeinab2 بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1402 ساعت: 16:05